«موزه زنان» در روز جهانی زن اعلام موجودیت نکرد!
دی ۱۶, ۱۳۹۱اولین گزارش تصویری که از طرف موزه جنبش زنان برای نمایش در شبکه جهانی موزه های زنان در سال ۲۰۰۸ ارسال شد. این شبکه در حال حاضر با نام انجمن بین المللی موزه های زنان از طریق اتحادیه اروپا به ثبت رسیده و دارای ۲۶ عضو است . موزه جنبش زنان ایران نیز یکی از اعضای رسمی این شبکه است.
منصوره شجاعی / عکس علی گلشن، مسعود ناصری-۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۸
مدرسه فمینیستی: به مناسبت اول ماه می روز جهانی کارگر نگاهی داریم به گروهی اززنان که بی هیچ مزد و پاداشی به کاری طاقت فرسا روزگار می گذرانند: زنان پنجشنبه بازارمیناب.
کهره (1)ها را به بازار آورده بودند. کهره ها را به زار(2) خون نمی ریختند. کهره ها را برای فروش آورده بودند . پنجشنبه بازار زنان بز فروش میناب همین جا بود.
خاک بود و آب نبود . رمه بود وعلف نبود . غبار بود و سوار نبود. اما، … صدای خلخال و نرم نرم راه رفتن زنان باد و سریدن پنهان ومغروراین سایه های بلند گارم زنگی (3) ، گواه حضور زنانی بود که بی انتظارسواری،که به نجات از ره برسد، به فروش کهره ای از میان گله نه چندان فراخ خویش آمده بودند.
زنانی خاموش و صورت پوشیده در برقع های رنگین امابا دست هایی توانا و قدم هایی آهنگین و پرمنت بر زمینی سخت که قدم این زنان بر سرش فخر اوست. زنان روستایی و گاه حاشیه نشینی که ارزش مادی کار آنها در سراسر این زمین سخت، نا نوشته مانده اما خانه و کاشانه در انتظار حضور پرنعمت آنان است ، بدان گاهی که بازگردند و دستان جادویی خویش بر سفره خالی خانواده برکشند و شوهر وبچه و حتی هووی خویش را از این خوان مهر، سیر و پر گردانند.
پیش از این، پنجشنبه بازارمیناب(4) را بارها دیده بودم. رنگارنگی سبدهای بافته شده و سرخی سوراغ(5) و قرمزی برقع های زنان ، فقرو سیاهی و سختی این زندگی طاقت فرسا را دمادمی با خود می برد. صدای دریا می آمد انگار از میان شاخ و برگ بافته شده تا سبد، …بوی آبهای پرچین وشکن خلیج می آمد انگاراز عطر نه چندان خوشایند سوراغ، … قصه های دریا را می شنیدی انگار از رازهای ناگفته برقع ها که خود گاه زیباتر از چشمان دریا زده رخ می نمود.
اما، حکایت بازار زنان بزفروش چیز دیگر بود…..باد داغ می آمد و زارمی رسید انگار . خیزران با باد می شکست و باد دریا را برده بود وکهره ها در انتظار خون شدن بر طشت زار(6) له له می زدند انگار. وهم در دل ها لانه می کرد و خیزران بر مصیبت می کوفت و دلواپسی زنان از بخشیده شدن و برخون نا نشستن کهره ها بود و تهی ماندن سفره های در انتظار انگار…..!
به یقین، اینجا پنجشنبه بازار زنان بزفروش محله ” پری تکی” میناب بود.
* از صبح چندتا بز فروختی ؟
بد نبوده پنج شش تا.
* دانه ای چند؟
بزنر برای قربونی 40 تومان ، بز ماده 60 تومان ، …
* راضی هستی ؟
بد نیست خوبه
* شوهرت چیکار میکنه؟
چوپانی
* چندتا بچه دارین ؟
مال من 5 تا
* مگه به جز تو کس دیگری هم هست ؟
دوتازن دیگه هم هستند با بچه هاشون …
* ناراحت نیستی ؟
چیکار کنم ….
* خرج میگذره؟
نه خیلی
* خب شوهرت چرا دوباره زن گرفته ؟
من خودم زن سوم هستم ….
* پس خودت خواستی ؟
…………………..
* چرا انقدر بچه داری ؟
اگر نداشتم شوهرم نگهم نمی داشت …..
* همین یک دونه بز را آوردی برای فروش ؟
آره اینو خریدم که تا ظهر بفروشم و برم…..
* از کجا خریدی ؟
از توی روستا
* چقدر برای خودت میمونه ؟
10-15 تومان
* شوهرداری ؟
آره
* اون چیکار میکنه
فراش مدرسه است. حقوقش خیلی کمه، زندگی مون نمی گذره، اگر حقوق ها رازیاد کنند این همه سختی نمی کشیم.
* بچه هم داری ؟
آره دوتا.
* خب پس دیگه تا وضع اینجوریه بچه دار نشو اقلا….
دختر ندارم دوتا پسر دارم دلم دختر میخواد
* شوهرت هم میخواد؟
آره
* … شوهرت زن دیگه نداره ؟
نه نه الحمدالله اهلش نیست
* به جز بزفروشی کار دیگه هم میکنی؟
کارکه زیاد میکنم
* کجا؟
خانه ، صحرا ،….
* اما از اون کارها پول در نمیاد که …. پس فقط اینجا کار میکنی ؟
اینجا که کار نمیکنم بز می فروشم…(!)
* چندتا بز از صبح تا حالا فروختی ؟
دوتا
* چندتا مونده؟
هیچی این یکی مال پسرمه
* پسرت هم اینجاست؟
آره
* چرا خودش نمیاد بفروشه؟
اون هنوز بلد نیست
* مگه بلدی میخواد؟
حالا تا یاد بگیره
* چندسالشه ؟
24 سال
* شوهرت چرا نمیاد؟
کار اون نیست
* زن دیگه هم داره؟
خب بله.
* چرا؟
این مردا خب دوست دارن زن زیاد داشته باشن
* به نظرت چه جوری بهشون بگیم که زن دوم نگیرن..
……. خب دولت بهشون اجازه داده این قانونه….
* خب حالا ما می خواهیم بگیم دولت خودش با یک قانون دیگه جلوشونو بگیره
دولت خودش هم میخواد …شما چه جوری میتونین جلوشو بگیرین؟….
* شوهرت کجاست ؟
مریضه
* بچه ها ؟
نیستند
* شوهرت تنهاست ؟
نه زنش هست
* پس تو ؟
………….
* چرا شوهرت دوباره زن گرفته؟
خب مردا اینجوری دوست دارن.
* تو نگفتی چرا ؟
نه خب
* ناراحت نیستی ؟
نه عادت کردم
* به چی ؟
……
* دوست داشتی که زن نمی گرفت ؟
خب بله
* دوست داری که یک قانون باشه که اجازه نده شوهرت زن دیگه ای بگیره؟
خب بله
*شوهرت کجاست ؟
خانه
* چرا او نمی آید ؟
کار او نیست …
* بچه ها چی ؟
به صحرا…
* شوهرت کجاست ؟
کاردریا(7) میکند…
* بچه ها ؟
توی خانه
* کوچیک هستند ؟
آره
* تنها گذاشتیشون؟
نه …..
* مادرت ؟
نه
* همسایه ها ؟
پیش هوویم گذاشتم
* کمکت میکنه؟
.آره، خب منم کمکش می کنم
* دوستش داری ؟
………
* شوهرت را چی ؟
نه!نه!خیلی بوالهوسه!!
* فکر میکنی چه جوری جلوی بوالهوسی اشو میشه گرفت؟
قانون بذارن که مردا دیگه نتونن چندتا زن بگیرن…
* اینجا کسی اذیتت نمی کنه ؟
برای چی ؟
* خب یک زن تنها اومدی داری دوتا دونه بز می فروشی ؟
همه دارن میفروشن
* مردها اذیتت نمی کنند؟
عرضه شو ندارن…
* شوهر نداری؟
نه ، مرده….
* تو که خیلی جوونی دیگه شوهر نکردی ؟
نه هنوز. حالا بابام که هست
* بابا ت هم بز می فروشه؟
نه اون پیره مریضه من بز میارم
* چه کسی بزها را به صحرا میبره؟
من خودم
* وقتی میای شهر چی ؟
خب هرروز که نمیام می سپرم به کسی …
* برادرات؟
نه اونا نیستند کار دریا میکنن
کارگران خانگی ؟ کارگران بیابانی ؟ کارگران بی مزد ؟ دهقان ؟ چوپان ؟ واسطه ؟ مادر ؟ همسر؟ هوو؟ به کدام نام خوانده می شوند این بی نامان روزگار که خود فخر روزگارند…ملغمه ای از ابتدایی ترین شکل زندگی و فرهنگ و بینش از یک سو و قانونی که نه خیلی پیش ترکه گاه حتی بسیار پس تر از این فرهنگ گام بر میدارد از سوی دیگر، تعریف زندگی این اقشار فرودست است.
اینان حتی صاحبان گله هم نیستند …..یا واسطه اند و بسیار فقیر که به دلالی فروش یکی دو بز در هفته روزگارمی گذرانند و یا چوپانان دلسوز گله های شوهران ،پسران ، پدران خودند بی هیچ ادعایی… تا که با کدامین مرگ این اندک را نیز از دست دهند و تهی دست وبی پناه ، اما پرغرورو مهربان همچنان خاموش وعاشقانه دوست داشته باشند ….
انگار چاره ای جز این نیست که این چوپان- زنان صحرایی خیزران مصیبت بر خود بکوبند و ختم بوالهوسی شوی را از دولتی بخواهند که خود سوار بر بادهای سیاه مردانه می تازد ……. انگار چاره ای جز این نیست که این رازداران سواحل ، باد نوبان(8) به زیر آورند و سهم برابر از مالی را که برادران به سفرِِ دریا رها کرده اند و اینان به تیمارش نشسته اند از دولتی بخواهند که خود مردانه قسمت میکند و نابرابر…..
باری ، اینان زنان بزفروش میناب بودند ….. زنانی که حاضرشدند انگشت های کشیده به رنج خود را به عهد، بر پای ورقی زنند که فریاد دادخواهی شان را پنهان ازبادسرخ و نوبان و شیخ شنگر(9) به گوش کسانی می رساند. زنانی که هیچ نداشتند و همه زندگی بر دوششان بود… زنانی که دیرو زودی خود به باد سپرده می شوند و از اینک، به پروردن کهره هایی نشسته اند که در مجلس زارشان بر طشت خونش فتاده خواهند شد.
پانوشت ها:
1. کهره به زبان محلی به معنای بز
2 . اشاره به بیماری زار که در مراسم شفای آن کهره قربانی می کنند
3. گارم زنگی درخت بومی خوش قواره و کشیده منطقه هرمزگان و بنادر
4 . پنجشنبه بازار زنان میناب .منصوره شجاعی . سایت تریبون فمینیستی . (۱۳۸۳ ) www.iftibune.com
5 . نوعی خوراک بومی منطقه با ترکیبات ماهی و خاک سرخ و ادویه جات محلی
6. اشاره به مراسم زار که بزی را درطشتی بزرگ سر می برند و مریض را به ضرب خیزران وا میدارند که خون داغ بز را بخورد
7. کاردریا در منطقه هرمزگان از ماهیگیری تا قاچاق را شامل میشود که به نسبت موقعیت و فرد معنی می شود
8 . نام یکی از بادها که اهالی ساحل را گرفتار خود می کند
9 . این هم نام یکی دیگر از بادهاست